(۱۰)

چه تمنای محالی دارم...

خنده ام می گیرد

(۹)

سخت است. راستش خیلی سخت است وقتی که میدانی پشت این چشم های درشت و زیبا هیچی٬ واقعا هیچی نیست و بعد با هزار تا شوق توشان نگاه کنی. خیلی سخت است... و غم انگیز!

(۸)

رمضان و چیز نخوردن. خیلی هایمان فقط از رمضان این را میدانیم... نه؟

(۷)

اندیشه و افکارم توی حصار خود سانسوری خودم

ترس از افشا شدنم...


(۶)

مشکل دقیقا از آنجایی شروع شد که ارتباط ما منحصرا به یک ساختمان پوسیده و قدیمی وابسته بود!