-
(۱۱)
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 11:36
وقتی عشقی نباشد دنیا بوی تعفن می گیرد٬ توی چشم های تو ٬ بی عشق هوس است و بس. توی دست هات بی عشق هیچی نیست. هیچی! منزجر شده م از در آغوش کشیده شدن بی علاقه. از دست هات و از لب هات کاش... کاش! می شد بفهمی
-
(۱۰)
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 20:07
چه تمنای محالی دارم... خنده ام می گیرد
-
(۹)
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 12:55
سخت است. راستش خیلی سخت است وقتی که میدانی پشت این چشم های درشت و زیبا هیچی٬ واقعا هیچی نیست و بعد با هزار تا شوق توشان نگاه کنی. خیلی سخت است... و غم انگیز!
-
(۸)
جمعه 22 مردادماه سال 1389 13:17
رمضان و چیز نخوردن. خیلی هایمان فقط از رمضان این را میدانیم... نه؟
-
(۷)
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 18:54
اندیشه و افکارم توی حصار خود سانسوری خودم ترس از افشا شدنم...
-
(۶)
شنبه 16 مردادماه سال 1389 20:46
مشکل دقیقا از آنجایی شروع شد که ارتباط ما منحصرا به یک ساختمان پوسیده و قدیمی وابسته بود!
-
(۵)
شنبه 16 مردادماه سال 1389 14:51
ظاهرا پیشتر ها شخصی به همین نام بلاگی توی اینجا داشته که بلاگش را حذف کردند! صرفا می توانم بگویم به طور قطع من او نیستم!
-
(۴)
شنبه 16 مردادماه سال 1389 10:09
این روز ها که می گذرد بیشتر از همیشه پی میبرم که تنهایم.
-
(۳)
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 17:49
شوق و هوس و شور و هیاهوی بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار برای هیچ!
-
(۲)
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 15:49
دست های تو٬ آیه ی بی همانند مهربانی خداوندی اند.
-
(۱)
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 15:32
بسم الله ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی